- عقل و خرد ، چيزي است كه خداوند بوسيله آن پرستش و بندگي شده و با آن بهشتها تحصيل گرديده است.
- اجر و پاداش به ميزان عقل و خرد است.
- كاملترين مردم از نظر عقل خوش خلقترين آنان است.
- ستون و پايه انسانيت عقل و خرد است.
- عقل راهنماي شخص با ايمان است.
- پرداختن به دانش و زياد در آن انديشيدن و فكر كردن ، چشم عقل را باز مي كند.
-كمال و وارستگي عقل در گرو سه چيز است : تواضع و فروتني براي خدا ، يقين نيكو داشتن و سكوت مگر از بيان مطلب خود.
- با فضليت ترين آثار و علائم عقل ، عبادت و بندگي خدا و محكمترينو مطمئن ترين سخن براي او ، دانش و بزرگترين بهره و لذت او حكمت است.
- جلب محبت نيمي از خردمندي است .
- مردان سه گروهند : خردمند ، بي خرد ، فاجر و نابكار . مردخردمند كسي است كه اگر با وي حرف بزني پاسخ مي گويد و اگر سخن بگويد درستحرف مي زند و اگر به سخني گوش داد ، آنرا نگاه مي دارد و در مي يابد ؛ احمقو نابخرد اگر سخن بگويد شتاب مي كند و اگر با وي حرف بزني ، غفلت مي كند وبي توجه است و اگر به كار زشتي وادار شود آنرا انجام ميدهد ؛ و فاجر ونابكار هم شخصي است كه اگر امانتي به وي بسپاري خيانت مي كند و اگر با ويسخن بگوئي براي تو ننگ و عار مي گردد .
- پنج چيز است كه در هر كس نباشد بهره زيادي در او نيست : دين ، خرد ، شرم ، خوشخوئي و ادب نيكو .
- نيكرفتاري با مردم يك سوم از خردمندي است.
- پنج خصلت است كه هر كس يكي از آنها را از دست بدهد هميشهزندگيش ناقص ، عقل و خردش زايل و دلش گرفتار خواهد شد : تندرستي ، امنيت،فراخي روزي ، همدم موافق ( همسر صالح ، فرزند صالح ، دوست صالح ) و راحتي .
- ريشه و تبار هر انساني عقل و خرد او است و شخصييتش دين او ، وكرم و بزرگواريش در رابطه با تقواي اوست ، و همه مردم در انتساب به آدمبرابرند .
- خردمند هيچكس را سبك و بي مقدار نمي شمارد .
- هيچ انساني عاقل كامل حساب نمي شود مگر آنكه سه نكته در زندگياو باشد : حق مردم را چه در حال خشم و چه در حال رضا بپردازد ؛ براي مردمراضي باشد به آنچه كه براي خود راضي است ؛ و به هنگام لغزش ، حلم و بردباريبكار گيرد . هر کس جامع سه خوي و خصلت باشد ، انسان کاملي است : عقل ، زيبائي و فصاحت بيان .
- هر كس گرفتار سه چيز باشد ، عقل از سرش مي پرد : از دست دادن نعمت ، وجود همسر فاسد و مصيبت دوست .
- سه چيز دليل خردمندي انجام دهنده آنهاست : فرستاده و ايلچي ،دليل ميزان عقل فرستنده و نوع تحفه و هديه دليل حدود خردمندي اهدا كننده ونامه دليل پايه عقل نويسنده است .
- انسان خردمند سه چيز را هرگز نبايد فراموش كند : از بين رفتندنيا ، دگرگوني احوال و آفتهائي كه بالاخره انسان گرفتار آنها مي شود .
- سه چيز در غالب انسانها بطور كامل ديده نمي شود : ايمان ، خرد و كوشش و اجتهاد.
- ما { ائمه اهل بيت(عليهم السلام) } دوست مي داريم كسي را كه خردمند ، دانا ، فهميده ، دانشمند ، بردبار ، سازگار ، شكيبا ، راستگو و با وفاست .
- انسان عاقل و خردمند بايد راستگو باشد تا به سخنش اعتماد شود و بايد سپاسگزار هم باشد تا شايسته زيادت و افزودني باشد .
- در مسائل حكمي و فلسفي نظر كردن و به تفكر پرداختن ، عقل و خرد را بارور مي كند .
- در هر كه پنج چيز نباشد چندان بهره اي در وجودش نيست : دين ، خرد ، ادب، آزادگي و خوش خلقي .
- پنج چيز در ميان بندگان كم تقسيم شده ( و مردم بهره ناچيزي ازآنها دارند ): يقين ، قناعت ، صبر و سپاس ، و آنچه همه اينها را كاملگرداند عقل است .
- هيچ آفريده اي در نظر خداوند مبغوض تر از احمق نيست كه از او دوست داشتني ترين چيزها نزد خود را كه عقل باشد گرفته است .
- از آثار عقل و خرد ، وجود زيركي ، فهم ، حفظ و دانش است .
- هر كه خردمند باشد ، انشاءالله پايان كارش بهشت است .
- هر كه داراي خرد باشد ، متدين هم خواهد بود و متدين وارد بهشت ميشود.
- هر گاه خداوند بخواهد از بنده اي نعمتي را بگيرد ، نخستين چيزي را كه در او دگرگون مي سازد عقل اوست.
- خداوند عقل را بيافريد و فرمود پيش بيا ، آمد . فرمود عقب برو ،رفت . پس فرمود: سوگند به عزت و جلالم چيزي محبوبتر از تو نيافريده ام ؛براي تو پاداش مي دهم و گيفر نيز بر تو است .
- خداوند تبارك و تعالي از مردم به ميزان عقلي كه در دنيا به ايشان داده ، حساب خواهد كشيد .
-عقل مرد در سه چيز آزموده مي شود : در درازي ريش ، نقش و نگاري انگشتري و در کنيه اش .
-عقل انسان بعد از چهل سالگي تا پنجاه - شصت سالگي افزون مي شود سپس رو به نقصان مي گذارد .
- اگر بخواهي در يك مجلس عقل مردي را بيازمائي ، در ضمن صحبت يكمطلب نشدني را به ميان بياور ؛ اگر منكر آن شد بدان كه او خردمند است .
- انسان عاقل دو بار از يك سوراخ نيش نمي خورد .
- كسيكه يكي از سه خصلت را نداشته باشد شخص شريف و محترمي نخواهدبود : عقلي كه او را زينت بخشد ، ثروتي كه او را مدد كند و خويشاوندي كهاو را ياري رساند . اسحاق مي گويد : به امام صادق(عليه السلام)عرض كردم : من نزد كسي مي روم و با او به سخن مي نشينم و تا سر صحبت راباز مي كنم ، او مقصود مرا در مي يابد . و كسي هم هست كه من مطلب خود را بهتمام و كمال به او مي گويم ، آنگاه او حرف مرا بطور كامل دريافت ميكند وبه من باز مي گرداند ، و شخص سوم پس از آنكه يك بار مطلب را به او گفتم بهمن مي گويد دوباره بگو . امام صادق (عليه السلام( فرمود : اياسحاق ! مي داني چرا اينطور است ؟ اولي كسي است كه عقل با سرشت او عجينگشته و عقل دومي در شكم مادر با وجودش در آميخته و عقل سومي پس از بزرگ شدنداراي عقل شده است ، لذا مي گويد تكرار كن.